صبح عازم مـیدان سرخ مـی شویم.دوباره از جلوی ساختمان قدیم  آجری کا گ ب قدیم کـه اکنون درون دست تعمـیر هست رد مـی شویم.روبروی آن ساختمان دنیـای کودک است.ساختمانی که( زرژینسکی؟) رییس کا گ ب بـه یـاد ش  بنا کرده است.گویـا داستان از این قرار بوده هست که این شخص درون خانواده ای کم جمعیت کـه فقط یک داشته است،با پدری (احتمالا)ارتشی یـا افسر زندگی مـی کرده است.پدر خانواده اسلحه داشته است.که هر شب تیرهای آن را خالی مـی کرده است.یک شب کـه یـادش مـی رود اسلحه را خالی کند،پسرک با اسلحه بازی مـی کرده و اتفاقی مـیزند و ش را نفله مـی کند.خانواده به منظور حفظ جان پسرشان،جسد ک را کاملا مخفیـانـه دفن مـیکنند.خلاصه...بعدها بـه یـاد فقیدش ،این دنیـای کودک را بنا مـی کند...

از خیـابان قصابان مـی گذریم و دو که تا از ساختمانـهای هفت را دوباره سر راه مـی بینیم و به قلعه کرملین مـی رسیم.ابتدا بـه مـیدان کلیساها مـی رویم.بعضی از انـها حالت مس نیز داشته اند.تقریبا گنبدها همگی گرد و طلایی هستند.گنبدهای کلیسای ارتودبه تعداد فرد هستند.داخل کلیساهای انـها نیمکت نیست و یک خط نیز درون پایین صلیب دارند..کلیسای جامع اسپنسکی یکی از زیباترین کلیساهای این مجموعه است.با دیوارها و سقفهایی کاملا منقوش ...تمثالی از حضرت مریم درون آن هست کـه اعتقاد دارند قدیمـی ترین تمثال حضرت مریم درون دنیـاست..تصاویر پدر و پسر و روح القدس نیز درون اکثر کلیساها بـه چشم مـی خورد.(منظور تصویر خدا)

در محوطه زیبای مـیدان کلیساها(سابورنایـا)بزرگترین توپ دنیـا را دیدیم.توپی کـه هرگز شلیک نشد!علتش این پود کـه توپ را درون مسکو و گلوله ها را درون سن پطرزبورگ ساختند.منتها این روسهای خرگوش!به عوض اینکه اندازه درونی لوله توپ را بگیرند،قطر دایره بیرونی را اندازه مـی گیرند!این طور مـی شود کـه وقتی گلوله بـه توپ مـی رسد مـی بینند ای دل غافل!گلوله درون توپ جا نمـیگیرد!به این نتیجه مـی رسند کـه اقلا جهت بازدید درون محوطه بگذارند..

کمـی جلوتر بزرگترین ناقوس دنیـا را دیدیم.(من و همسری از دور گفتیم لابد این هم هرگز بـه صدا درون نیـامده!!)و لیدر مان خندید و گقت دقیقا!

تکه نسبتا بزرگی از زنگ جدا شده بود.گویـا حین ساخت این زنگ،گودال مزبور آتش مـی گیرد.مردم به منظور خاموش آتش،آب سرد مـی ریزند.فلز تازه ریخته شده ناقوس درون برابر این اختلاف حرارت دوام نمـی آورد و قطعه ای بزرگ از ان مـی شکند!این هم داستان ناقوس...

در محوطه تقریبا 700 که تا توپ و سلاحهایی هست که درون جنگ های روسیـه بکار گرفته شده است.

بعد از بازدید از یکی دو کلیسا ،و دیدن قیـافه های اخمو و سرد نگهبانان موزه ها،به سمت مـیدان سرخ مـی رویم.امروز روز دریـانوردی هست و درون مـیدان رژه ای برپاست.خیلی ها لباس ملوان زبل پوشیده اند و رژه را تشویق مـی کنند و به جای اسفناج سر مـی کشند و قهقهه سر مـی دهند!

در ورودی مـیدان سرخ،دایره ای است که نقطه صفر روسیـه است. تصاویری از اختراع یک تراکتور باغی کوچیک هر کشوری نقطه صفر را داردد بر اساس گرینویچ.مثلا نقطه صفر ایران درون مـیدان توپخانـه تهران است..

توریست ها مـی روند و نیت مـی کنند و سکه ای بـه پشتشان پرت مـی کنند..چند که تا از پیرزن های روس دایره را احاطه کرده اند و بالافاصله سکه ها را جمع مـی کنند..

اینجا چند نفر بـه شمایل لنین و استالین و اشراف روسیـه  و تزارها و جنگجوهای قدیم روس لباس پوشیده اند و هر بخواهد مـی تواند برود با انـها عبگیرد.البته اگر فقط از خودشان عبگیرید و پول ندهید،دخلتان را بالا مـی آورند!!همـه چی با مانی..!!

مـیدان سرخ،با کاخهایی سرخ درون اطراف،کلیسا سنت واسیلی درون روبرو و مرکز خرید گوم با ساختمانی باشکوه و معماری قدیمـی  در سمت چپ واقعا بزرگ و باعظمت است.واقعا ..مقبره لنین درون سمت راست مـیانـه مـیدان قرار دارد کـه مومـیایی لنین درون ان قرار دارد.لیدر معتقد بود اگر روسها عشقشان بکشد ،بعضی روزها آن جا را باز مـی کنند..در کل چون منطق ای نظامـی است،قوانین خاص خودش را دارد و زیـاد هم بـه تصمـیمات روسها اعتباری نیست! کلیسای جامع واسیلی را کـه ایوان مخوف بـه خاطر ارادتی کـه به واسیلی داشته است(چون اشراف درون کودکی بارها قصد جان ایوان را کرده اند،و درون طول این مدت واسیلی بسیـار حامـی وی بوده است)دستور مـی دهد طوری بنا کنند کـه نظیری درون جهان نداشته باشد..البته کلیسای خون ریخته شده درون سن پطرزبورگ هم با تقلید از این کلیسا ساخته شده است... تصاویری از اختراع یک تراکتور باغی کوچیک کلیسایی آجری رنگ  با گنبدهای رنگین...

(من حس مـی کنم طرح این گنبدها را از کلاه لباسهای سنتی زنان روس گرفته اند..)

 نمـیدانم چرا با اینکه خیلی قشنگ است،ولی خوفی بر دل ادم مـی نشاند...حتی رنگ سرخ این مـیدان عظیم،قدرت و ابهت حکومت آنـها را درون تخم چشم ادم فرو مـیکند..

کمـی جلوتر هتل بزرگ مسکو قرار دارد.هتلی کـه طرح دوطرف دیوارهای آن با هم متفاوت است. گویـا وقتی طرح را به منظور تایید بـه پیش لنین مـی برند،لنین بـه هنگام امضا،دستش مـی لغزد و خلاصه امضا طوری ایجاد مـی شود کـه معماران متوجه نمـیشوند لنین کدام طرح را تصویب کرده است!جرات پرسش هم نداشته اند..به این نتیجه مـی رسند کـه دیوار هتل را دوجور بسازند..که وقتی لنین مـی بینید و مـی گوید من کی دستو ر داده بودم همچین چیزی بسازید توضیح مـی دهند و او هم بی خیـال مـی شود...

روبروی آن ساختمان دومای (مجلس)روسیـه قرار دارد.وقتی د ر این منطقه عمـی گرفتم تنـها حس من این بود کـه پشت این دیوارها سالها به منظور مملکت من و دیگر ممالک دنیـا چه تصمـیماتی گرفته شده است..چه سرنوشتها کـه از این رو بـه آن رو نشده است...

بعد از مـیدان سرخ بـه کلیسای عیسای منجی مـی رویم.همان کلیسایی کـه استالین دستور تخریب آنرا مـی دهد. و مجددا بعد از فروپاشی کمونیسم عینا آنرا بازسازی مـی کنند.در هنگام ورود یکی از نگهبانان با خشم بـه دهان یکی از همسفران اشاره کرد.من فکر کردم بـه رژ نارنجی رنگش گیر داده!!و فهمـیدم کـه به آدامسش اشاره مـیکند.تا وقتی خانوم،ادامس را داخل سطل نینداخت گروه را بـه داخل کلیسا راه ندادند..

داخل این کلیسا بسیـار بسیـار زیبا و با عظمت بود...من نمـیدانم استالین با چه فکری اینـهمـه هنر را تخریب کرده بود..اقلا کاش مثل کلیسای خون ریخته شده،انبار سیب زمـینی و غلات مـی د...در این کلیسا یـاد کتاب "شوخی"مـیلان کوندرا افتاده بودم..

در کل این شـهر پر از کلیساست..واقعا درون هر محله ای سه چهار که تا کلیساست..بعد از فروپاشی کمونیسم،تمام عقده های ضد دینی کمونیسم گشوده شده است. بـه قول لیدر ما ،کانولیک ها شنبه، تصاویری از اختراع یک تراکتور باغی کوچیک یکشنبه بـه کلیسا مـیروند.بعضی از اینـها هر روز هفته بـه کلیسا مـی روند!!

راستی سحر، کتابخانـه عظیم لنین را دیدم.ولی زهرا گفت فقطانی کـه عضو هستند مـی توانند داخل شوند.از جلوی تئاتر بلشوی مسکو رد مـی شویم. تصویرمجسمـه های بالای سر درون این تئانر (فکر کنم)روی اسکناس صد روبلی چاپ شده است.در مسیر از جلوی صومعه نوادویچی رد مـی شویم.صومعه ای زیبا کـه پطر کبیروقتی مـیخواهد عذر همسر اولش را بخواهد،چون نمـی توانسته طلاقش دهد،دستور مـی دهد موهایش را بتراشند و به این صومعه راهی مـیکند که تا به مسائل اخروی بپردازد!و خود کاترین( اول )را کـه زنی دست بـه دست شده درون بین سربازها بوده را مـی پسندد و به همسری خود درون مـی اورد ..وقتی پرتره بزرگ کاترین اول را درون کاخ کاترین درون دهکده تزارهای سنت پطرزبورگ دیدیم،یـاد سوگلی های ناصرالدین شاه افتادیم!ابروهای سیـاه و به هم پیوسته و یـه نمـه سبیل و ریش و همچین بیست سی کیلویی اضافه وزن...خدا بده شانس!تو روسیـه بین اینـهمـه حوری ،پطربیـاد اینو بپسنده...

البته  سوفی پطر هم بـه این صومعه فرستاده شده است..

صومعه ای کـه الان مقبره هنرمندان و نویسنده های معروف روسیـه نیز هست..من جمله چخوف..برکه ای (احتمالا دریـاچه مصنوعی)در پشت این صومعه هست..جای سرسبز و قشنگی است...

عصر بـه هتل کاسموس مـی رویم.کاسموس درون زبان روسی بـه معنای فضا است.تقریبا روبروی این هتل،موزه هوا و فضای روسیـه قرار دارد.تاکسی درمـی شده اولین سگی کـه به فضا رفته هست در این موزه هست.موشکی بلند  درون بام این موزه بـه چشم مـی خورد.

هتل کاسموس،هتلی هست که فرانسوی ها به منظور المپیک مسکو مـیسازند.هنلی بسیـار بزرگ با 6000 اتاق.مجسمـه دوگل هم را جلوی ورودی نصب مـی کنند.این هتل،به هنل لیموزین ها هم معروف است..لیموزین های سفید و طلایی و آلبالویی یک یـا دوطبقه درون پارکینگ این هتل ریخته است!

البته بعد ها بـه خاطر ضعف مدیریتی و کمبودهایی کـه در ارائه سرویس روم بـه مشتری های هتل داشت،یک ستاره از ستاره هاشو گرفتند و تبدیل بـه هتل 3 ستاره شده است!!تقریبا باور نی هست که این عظمت اینطور بـه فنا برود!..اینجا هم خیلی چیزها شبیـه ایران هست و دستخوش تصمـیم گیریـهای یک سویـه مـی شود..حتی زهرا گفت مواظب وسایلتون باشید.مسولین پذیرش هم ممکن هست کج دست باشند!

ما به منظور دیدن نشنال دنس روسیـه بـه تالار آمفی تئاتر هتل کاسموس رفتیم.در طی این بـه عبارتی تئاتر موزیکال! ما تاریخ روسیـه را از زمان پیدایش که تا فروپاشی زمان حال مـی بینیم.در پرده دوم ساکنان مناطق مختلف روسیـه بـه نمایش درون آمد...

بسیـار بسیـار دیدنی بود...یعنی همـه بلا استثنا حال کرده بودند...نمایشی بی کلام کـه همگی با لباسها و حرکات موزون،حجم وسیعی از اطلاعات را درون طی دو ساعت بـه ما منتقل د..حس مـی کردم تمامـی عروسکها و ماتریوشکاهایی کـه در فروشگاهها مـی بینم بـه درون امده اند...

هنر زبان مشترک تمام انسانـهاست...

شب چرخی درون خیـابانـهای اطراف زدیم.آخر شب مست و پاتیل تو گوشـه کنار خیـابونـها زیـاده..بد مستی هم مـیکنند..

مسکو زیبا هست.دیدنی هست.ولی به منظور من سن پطرزبورگ چیز دیگری بود..

*در کل روسیـه کشور بسیـار گرانی است.اینجا دلار خیلی خیلی بیشتر از یورو بـه درد مـی خورد!

*لیدر ما 6 سال هست که ساکن روسیـه هست و دکترای زبان روسی مـی خواند.مـیگوید مردم پولداری نیستند.اختلاف طبقاتی شدیددارند.زهرا مـی گوید خانـه های روسها،اگریک یـا دو یـا سه خوابه باشد،مثل خانـه ما ایرانی ها علاوه بر پذیرایی و هال نیست.در ورودی یک راهروی کوچپس یک اتاق و آشپزخانـه ای کوچک و دستشویی و معمولا یکجا است.مـیگوید گاهی درون همـین خانـه ها 3 یـا 4 نفر زندگی مـی کنند.

مـیگفت مدتی پرستار بچه بوده است.در آپارتمانی دو خوابه!بعد از چند وقت از بچه سوال مـی کند کـه در اتاق بغلی کی زندگی مـیکند،بچه مـی گوید ما نمـی دانیم!یک خانواده ای هستند دیگه..

مـیگوید سیستم امنیتی درون زمان کمونیستی بقدر ی شدید بوده هست که اینـها حتی از اینکه از هم خانـه های خود اطلاعاتی داشته باشند یـا رفت و آمد کنند نیز هراس داشته اند...

*از روسها درون مکان های عمومـی و فروشگاهها نباید چندان انتظار لبخند داشت.حتی انگار خوشامد گویی آنـها نوعی حالت وظیفه دارد.البته فکر کنم با خارجی های هم تیپ ما اینطور باشند..بعضی از انـها هنوز عقاید فاشیستی دارند.علی رغم اینکه اصلا از هیتلر خیری ندیده اند..

*روسها سالهای بسیـاری درگیر جنگ بوده اند.دوبار سرمای شدید،انـها را از شکست نجات داده است.در مقابل ناپلئون و ارتش هیتلر..سن پطرزبورگ ۹۰۰ روز تحت محاصره بوده اسن.۲۷ مـیلیون نفر درون طی جنگ جهانی کشته داده اند...

*اینجا اصلا گربه درون خیـابانـها نیست!در کل مسافرت،فقط 3 گربه در سن پطرزبورگ دیدم.سگ ولگرد هم ندیده ام...فقط همـه جا پر از کفتر است..

*داخل شـهر مسکو،پر از جنگل است!شـهری سرسبز است.آسمانی آبی دارد کـه کمـی الودگی دارد!حرکت ابرها درون آسمان روسیـه خیلی زیباست.

*اینجا ماشین ها و فروشگاهها و آدمـهایی بسیـار زیبا و شیک دارد.البته لیدرها مـیگویند هرچی درآمد دارند صرف ظاهرشان مـیکنند.

 *اینجا را حتما در برف دید..

 

: تصاویری از اختراع یک تراکتور باغی کوچیک




[ آذر - سفرنامـه ها - khaleazar.blogfa.com تصاویری از اختراع یک تراکتور باغی کوچیک]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 09 Sep 2018 23:29:00 +0000